پایه دوازدهم

انشا داستان شهر از زبان یک پرنده

انشا از زبان یک پرنده در شهری کوچک

پایه دوازدهم انشا داستان شهر از زبان یک پرنده

مقدمه:

پرنده ها همیشه در داستان ها زاویه دید جالبی دارند و به شکل بهتری می توانند شرح حالی بدهند از زندگی کسانی که ممکن است اتفاقات عجیبی برای آن ها رخ دهد، از یک پسربچه که در کوچه های کوچک یک شهر کوچک مشغول بازی است تا مردمانی که برای موفقیت تلاش می کنند و اهداف زیادی در سر دارند.

تنه انشاء:

داستان زندگی من است، پرنده ای که در لا به لای دود و ترافیک یک شهر زندگی می کند و عمدتا اتفاقات عجیب و غریبی که برای انسان ها رخ می دهد را به تماشا می نشیند، او می ترسد که کاری انجام دهد، زیرا ضعیف تر و کوچک تر از این است که تغییری در این شهر که از نظر او بسیار بزرگ است ایجاد کند.

من همان پرنده هستم، عده ای را می بینم که کار های خیر و خوبی انجام می دهند، آن ها همواره به دیگران کمک می کنند تا از مشکلات، سختی ها و دردسر هایی که خودشان یا دیگران برای آن ها به وجود می آورند عبور کنند.

عده زیادی نیز ترجیح می دهند که به کسی کاری نداشه باشند، زندگی خودشان را ادامه می دهند. در فصل های مختلف شهری که در آن زندگی می کنم رنگ و بوی خاص خودش را می گیرید، در فصل بهار همیشه به دنبال شروع یک روز خوب هستند، تابستان که می رسد مدام ناراحت و عصبانی از گرمای هوا هستند، از دستگاه هایی پر سر و صدا استفاده می کنند که هوای خانه شان را سرد می کند.

در فصل زمستان از بخاری استفاده می کنند که بر خلاف تابستان، حالا این بار از سرمای شدید هوا شکایت دارند و نمی دانند که چه کنند.

انشا داستان شهر از زبان یک پرنده
انشا داستان شهر از زبان یک پرنده

نتیجه گیری:

برخی انسان ها سعی می کنند دوستان من را شکار کرده و در قفس های فلزی نگه دارند، این بدترین اتفاق برای یک پرنده است که همیشه آزاد زندگی کرده، به هر جه که خواسته رفته. اما این که انسان ها گاهی می توانند به ما کمک کنند نیز بسیار شیرین است، در روز های سرد زمستانی و در کنار پنجره خانه ها، انسان های مهربانی از غذایشان به ما سهمی می دهند.

 

انشا داستان شهر از زبان یک پرندهپایه دوازدهم

گردآوری توسط: مرجع انشا / انشائی

امتیاز کاربران: 2.95 ( 10 رای)
برچسب ها
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

62 − 60 =